تبلیغات متنی
آزمون علوم پایه دامپزشکی
ماسک سه لایه
خرید از چین
انجام پروژه متلب
حمل خرده بار به عراق
چت روم
Bitmain antminer ks3
چاپ ساک دستی پلاستیکی
برتر سرویس
لوله بازکنی در کرج
اشعار اسماعیل نواب صفا

دانلود آهنگ جدید

دانلود رایگان

اشعار اسماعیل نواب صفا

اشعار اسماعیل نواب صفا

esmaeel navabsafa - اشعار اسماعیل نواب صفا

اشعار اسماعیل نواب صفا

اسماعیل نواب صفا (۲۹ اسفند ۱۳۰۳ کرمانشاه – ۱۹ فروردین ۱۳۸۴ تهران)، نویسنده، محقق، شاعر و ترانه سرای معروف و برجستهٔ ایرانی بود. سرانجام چراغ عمر پر فروغ و پر افتخار استاد اسماعیل نوّاب صفا در ساعت ۱۱ صبح روز جمعه ۱۹ فروردین ماه سال ۱۳۸۴ به خاموشی گرائید و پیکر ایشان در قطعه هنرمندان واقع در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

اشعار اسماعیل نواب صفا

ای جوانی

 رفتی ز دستم ، در خون نشستم

جوانی، کجايی

چرا رفتی که من بر تو عهدی نبستم

غم پيری ، نبود ديری ، که در هم شکستم

 چه اميد به کف داده ام رايگانی

کنون حسرت برم روز و شب بر جوانی

نه هوشيار و نه مستم

ندانم که چه هستم

جوانی چو رفتی تو ز دستم

نديدم سود از جوانی در زندگانی

چه حاصل از زندگانی دور از جوانی

جفا کن که بودم دردا که ديدم از مهربانان ، نامهربانی

غمت را نهفتم در سينه اما با کس نگفتم راز نهانی

حتما بخوانید:  عکس نوشته و شعر خدایی که در این نزدیکی ست از سهراب سپهری

نديدم سود از جوانی در زندگانی

چه حاصل از زندگانی دور از جوانی

چو اين دل به نشا دادم

که چون جويم از رهابم

اميدم کجایی ، کجايی

اگر در برم نيايی

بسازم با سوز هجران و داغ جدایی

………………………

به عشق هر که دل بستم، از اول خصم جانم شد

به هر کس مهر کردم، عاقبت نامهربانم شد

کسی از راه دلسوزی، نزد بر آتشم آبی

وفای شمع را نازم، که عمری همزبانم شد

رهایی نیست مقدورم، ز بند عشقش ای ناصح

من آن صیدم کز اول دام صیاد آشیانم شد

به دستش تا سپردم دل، چو لاله داغدارم کرد

به پایش تا فشاندم جان، چو نرگس سرگرانم شد

هزاران خون دل خوردم که بینم بی رقیب او را

چه سود از خلوت وصلش که شرمم پاسبانم شد

“صفا” می سوخت چون پروانه و می گفت دلشادم

 که همچون شمع، روشن در جهان راز نهانم شد

………………………………………………….

غزلیات اسماعیل نواب صفا

مرغی كه هراسی ز قفس داشته باشد

خاموش از آن به كه نفس داشته باشد

حتما بخوانید:  بود که بار دگر بشنوم صدای تو را از امیر هوشنگ ابتهاج

بيدار شو، اي غرّه ي ايّام كه هر صبح

شام سيهي نيز ز پس داشته باشد

چابُك نرود قافله سالار جواني

گر گوش به فرياد جَرَس داشته باشد

آن نغمه گر عشق كه دمساز مسيحاست

حيف است كه آهنگ هوس داشته باشد

اي عشق بلاخيز، به غير از تو «صفا» نيز

اميد محبت به چه كس داشته باشد

دلي كز آتش عشقي نسوزد سوختن دارد

لبي كز عاشقي حرفي نداند دوختن دارد

از آن در آتش عشق تو گريانم كه مي دانم

ميان آب و آتش شمع محفل سوختن دارد

نياموزي چو من اي لاله رخ درس وفا هرگز

كه با خون جگر درس وفا آموختن دارد

منوّر كرده ام با شمع جانم راه جانان را

به پيش پاي جانان شمع جان افروختن دارد

«صفا» در دل به غير از مِهر مهرويان نيندوزد

كه در ويرانه ي دل گنج عشق اندوختن دارد

گردآوری:روبکا/robeka.ir

robeka robeka.ir اسماعیل نواب صفا اشعار اسماعیل نواب صفا اشعار عاشقانه بیوگرافی اسماعیل نواب صفا ترانه های اسماعیل نواب صفا دیوان اشعار اسماعیل نواب صفا روبکا شعر جوانی اسماعیل نواب صفا شعر و ترانه شعرهای اسماعیل نواب صفا غزلیات اسماعیل نواب صفا

موضوع :
برچسب ها : ,
امتیاز : 3 | نظر شما : 1 2 3 4 5 6
+ نوشته شده در چهارشنبه 22 خرداد 1398ساعت 21:56 توسط حمید | تعداد بازديد : 111 | |